ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
پ.ن: این غزل جز غزلهایی هستش که هم خیلی دوسش دارم وهم خاطرات هشت سال پیش رو داره ،یکی از بهترین غزلهایی هست که من از حفظ هستم البته الان کمتر یادم هست اما اون بیتی که بولدش کردم ودرشتر از همه هست الانم خیلی خیلی دوسش دارم،انگار امروز روز خاطره هاست خواهش میکنم حتمن حتمن دقیق بخونیدش حتی اگه چیزی از شعر نمیدونین،نمیدونم چرا اما انقد حال خوبی داره که از ته قلبم دوس دارم به همه منتقل بشه ، دیشب گله زلفش باباد همی گفتم.
واقعیت داره که یه وقتا سختیای زندگی بهترین خاطرات زندگینامروز روز سختی بود اما شیرین
همین
درباره این سایت