این خیلی خوبه که ادما تغییر کنن،منم هیچ مشکلی با تغییر ندارم اما خب اینکه هر ساله یه اخلاق نو برام متبلور میشه برام غیر قابل درک هست
بقول یه عزیزی ادما هیچ وقت یه جور نمیمونن پس منم باید به این تحولات عادت کنم
هر چند راضی نیستم ، اخلاقای جدیدم عجیب وغریبن اما چه میشه کرد، کسی که قراره باهام کنار بیاد حداقلش اینه که خودم نیستم و این جای امیدواری داره .
یه بارون قشنگ درحال باریدنه ،صدای شرشرش تا اینجا میاد
این سرزمین هر روزش چهار فصله ،صبح تابستون بود ،ظهر پاییز لالانم بهاره ،غروب که بزنه یه سوز سرمایی داره که طعنه به زمستون میزنه .
این هوا یه شعر میطلبه
اما باید فک کنم از کی بنویسم ،هر چند باید داخل پرانتز برای دوستانی که فقط میانو هراز گاهی از سر لطف یا بطور اتفاقی سر میزنن اما بی صدا بگم که : کمتر کسی تو این دور و زمون از شعر سر در میاره ادبیات بین این همه هزار رنگ دنیایی و ماشینی رنگ باخته و من معذرت میخام اگه با اشعاری که برای دل خودم از شعرای ایرانی مینویسم چشاتونو به درد میارم ،اولیش خواهر خودم اون معتقده که هیچ چی از هیچ شعری سر در نمیاره هیچی!!!!!! جای بسی تعجب!!!! اما خب من عاشق شعرم ،از همون بچگی داداشم که کتاب اشعار میخرید و من وخواهر بزرگترم همشونو حفظ میکردیم
البته اون موقع هر شعری میخوندم یادم میموند اما الان هیچی یادم نیست
شعرایی هم که اینجا مینویسم از روی کتاب یا نوشته هست
دیگه فک کنم پیر میشم شایدم نه ،فقط حواسم پرت شده
باید یه شعر قشنگ اینجا به یادگار برای این لحظه زیبا بزارم
از کی؟
ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد: "خانه ام ابری است"
قیصر امین پور
درباره این سایت